کاش می شد سه چیز را از کودکان یاد بگیریم: بی دلیل شاد بودن و پای کوبیدن همیشه سرگرم کار بودن و بیهوده ننشستن حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فریاد زدن اندوهگین بودم که چرا کفش در پا ندارم. به خیابان رفتم تا به مردی رسیدم که پا نداشت. « ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید » شعر قاصدک قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید که دروغی تو ، دروغ که فریبی تو. ، فریب قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای راستی آیا رفتی با باد ؟ با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟ مانده خکستر گرمی ، جایی ؟ در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز ؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
تقدیم به امیر عزیزم...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |